سفارش تبلیغ
صبا ویژن


سیاره ای از جنس امیر

امروز که برنامه یه نیم ساعت دیرتر شروع شد و من کلی نگران امیر شدم ولی عمو گفت واحد ماکرووی داغ کرده به خاطر همین دیر شروع شد وگرنه خودشون دوساعتم زودتر اومده بودن. امیرمحمدعزیزدلمون هم تیریپ خورشیدی تو آسمونا زده بود.

با عمو هم شعر وقته که درس شروع شد رو خوندن.

بعدهم با یه لیس بلند بالا اومدو در حال خوندنش"10تا دفتر 40برگ.10تا دفتر 80 برگ.10تا دفتر100برگ.10تا دفتر نقاشی.10تا مداد..."(فقط من موندم کنکور هنر چه ربطی به دفتر نقاشی داره!! امیر میگه حتما ربط دیگ)

بعدم عمو گفت اینا چیه؟اینهمه دفتر چه خبره؟ امیرمحمد:عمو من اخلاقم اینجوری نیست که وسط سال چیزی بخرم باید همه چی توخونمون باشه گرنه اسسسسترس میگیرم. عمو:مگه کجا میخوای بری؟ امیرمحمد:من یه سال تحصیلی جدید رو در پیش دارم. عمو:اینکارو کس دیگه ای هم انجام داده؟ امیرمحمد:سلطانم همینکارو کرده.عمو:اینارو کی به شما یاد داده؟ امیر:پهلون.

سلطان هم وارد شد با یه لیست کپی پیس شده از لیست امیر!

عمو:فکر میکنید هرچی لیست بلندتر باشه موفق ترید؟ امیر و سلطان:بعععله

عمو:خب اینکار غلطه دیگ سلطان:ببین پورنگ داری باعث افت تحصیلی ما میشیا.

پهلون هم وارد شد و عمو هم ازش پرسید اینچه کاریه به اینا یاد دادی؟  پهلون:چیه مگه؟عمو:خب کوتاش کن.پهلونم لیست امیر رو گرفت و شروع کرد به کوتاه کردن حالا کوتاه نکن کی کوتاه بکن خلاصه که چیزی از لیست نموند جز دفتر مدادو خودکار و پاکن.امیر:این چه لیستیه من که اینجوری مردود میشم.من تعداد ندارم که.پهلون:من بگگگگگم؟ امیرمحمّد:شما بگو.پهلون:من میگم بدیم عمو بره خرید.امیرمحمد:بههههه بهههه.بهههه بهههه

(فقط من موندم چقدر به به گفتن آقای علیخانی شبیه امیرمحمدجان بود!)گیج شدم

امیر:آره دیگه عمو شما برید خرید.شما 10ساله داری برنامه اجرا میکی دیگه اخلاق بچه هارو خوب میدونی.بیا این لیستارو بگیر برو خرید.

تازه جاهایی که عمو پهلونو پنچر میکرد بعد باد میکرد امیر هم باهاش بومبالا بوما میکرد خیلی ام باحال بود.

آقا ممنون هم از این گفتش که با پهلون رفته بودن نمایشگاه لوازم تحریر بعد اونجا بهش جایزه دادن و پهلونم جا گذاشتتش.وعمو هم گفت نگران نباش باد اورده رو باد میبره.

آقا ممنون: تو اصن حکایت اینو میدونی؟ و حکایت رو تعریفید که سپاه روم با ایران در جنگ بودن و سپاه ایران موفق شد و رومی ها هم از ترس اینکه ایرانیان غنیمت هاشونو نبرن با یه کشتی همه ی خزانه رو به آب فرستاد.و باد زدو کشتی به طرف ایرانیان چرخید و ایرانی ها بدون جنگ صاحب غنیمت شدن ولی بعد مدتی اموالشونو دزد برد و پادشاه ایران گفت"باد آورده را باد میبرد"(منم این مثلو خیلی دوست دارم چون ازش خاطره دارم و با طرز حکایت گفتن شیرین آقاممنون بیشتر از این مثل خوشم اومد)

تازه رومیان همش از رو متن میخوندنخیلی خنده‌دار

بعدم آقا ممنون با فراست تمام تصمیم گرفت با ماشین زمان بره به اون زمان و جایزه هارو از پهلون بگیره تا جا نزاره.

آقا نگهدارم یکی ازش پرسید شما از چه گلی خوشتون میاد؟نگهدار:هر گلی مادر بچه ها خوشش بیاد.تودماغ:مادر بچه ها از چه گلی خوششون میاد؟ آقانگهدار:گل سر. :)))))

بعدم داستان یه بچه که شیر نمیخورد رو تعریف کردن.

 


شنبه 92/6/30| 10:39 صبح |ژوپیتر|


[-Design-]

a>

گل سر - سیاره ای از جنس امیر