سفارش تبلیغ
صبا ویژن


سیاره ای از جنس امیر

امرو امیرمحمدگلمون یه سیب سبز خوشگل شده بود.

شعر مذهبیش"محمدامین"بود.شعری که اول با عمو خوند"هوهوچیچی"بود که من یکی دلم خعلی واسه این شعرش تنگیده بود.

خب ماکه دیگه عادت کردیم به اینکه امیرجون نقش خودشو نداشته باشه اگه یه روز داشته باشه باید تعجب کنیم.

بعدشم که آقا ممنون با ماشین زمان اومد و یه دزدگیر که صداش اینجوری بود رو روی ماشن نصب کرد"تیک تاک تیک تاک ماشین زمان بشو باز/تیک تاک تیک تاک ماشین زمان نشو باز" عمو هم اول یه صحبتی با پدر مادرا کرد و ایما اشاره ی مادر پدرو خیلی بامزه دراورد و آقا ممنون هم گفت که همین الان بینندگان پیامک دادن که یه بار دیگه این حرکتو تکرار کن؛عمو هم دوباره تکرار کرد.بعدش عمو بهش گفت:رفته بودم ببینم لباسم بهم میاد یا نه آخه دوستان گفته بودن صورتت رو کدر میکنه.آقاممنون هم گفت:پورنگ جان برو بفکر نون باش که خربزه آبه.(ولی خدایی به نطر منم لباسش خعلی رنگ و رو رفته بود!)ولی خب وقتی آقا ممنون میگه ینی نباید بفکر این چیزا باشیم دیگه.

وهمین شد که داستان این حکایت رو تعریف کرد.سلطان و پهلون نقش کارگر رو بازی کردن که هر روز فقط میتونستن نون بخورن و یه روز که پهلون خسته شده بود دید که یه خربزه فروش(عمو)داره با میکروفن خوشگلش خربزه میفروشه و داد میزنه "خربزه شیرین دارم عسل ورامینه"آقا ممنون هم گفت:مگه ورامین عسل داره؟؟؟(خو راست میگه دیگه)بعد دوباره دادزد خربزه که آقاممنون سر به سرش گذاشت و پرسید:خر،بزه؟ خر خره بزام بزه.(خخخخخخخ) بعدشم عمو یه بلندگوی باحال از پشت صحنه گرفت که صداش واقعا باحال شده بود.آقا ممنون هم بهش گفت همین الان بینندگان پیامک دادن یه بار دیگه از توی بلندگو داد بزن.(ههههههه هه)هیچی دیگه بعدم پهلون خربزه رو گرفت و رفت که با دوستش بخوره.آقا ممنونم گفت:کاش آدم راوی هم بود میتونست خربزه بخوره(خو راس میگه این همه حنجره میزاره حکایت تعریف میکنه والا)بعد پهلونم یه قارچ به آقا ممنون داد.حالا مگه این سلطان و پهلون ول میکردن؟!کل نمایشو رها کردن چسبیدن به خربزه هرچی ام آقا ممنون بهشون میگفت مگه گوششون بدهکار بود؟!هیچی دیگه مجبور شد وارد عمل بشه.بعدم کارگرا که خربزه خورده بودن بعد چن ساعت گرسنه شون شده بود و سلطان به پهلون گفت فکر نون باش که خربزه آبه.بعدم عمو پرسید حالا این چه ربطی به من داش؟که آقاممنون گفت خب تو از اینجا نون در میاری دیگه؛به جای اینکه فکر اجرات باشی فکر این هستی و که لباست اینجوری باشه یا اونجوری؟ بعدم خربزه شو برداشت و رفت(ولی خوشم اومد حقشو گرفت)

آقا نگهدارهم داستان یه مریض رو که رفته بود پیش دکتر رو مشکلشون با تک ماکارون حل شد رو تعریف کرد اونم از حفظ.(خب اینارو که میشه از متن خوند رو نحفظ)

عاشق این حرکت هرهرهر گیلی گیلی هستما ینی.

حالا از تقدیر دیروز جونم براتون بگه که امیرمحمدجان رو که سه چاهار بار بیشتر نشون نداد.داشت با گوشیش بازی میکرد عینکشم بالای موهای خوشگلش زده بود.اصن آدم عینک زدن امیر رو میبینه حوس میکنه چشماش ضعیف شه بره عینک بزنه.آقا دیشب بابام اومده خونه میبینه من چار چشمی رفتم تو تی وی برگشته میگه وا این چی داره که تو داری میبینی؟ آبجیمم طبق یه حرکت فوق قشنگ برگشته میگه امیرمحمد هم بقل این پسره تو دودکش نشسته هیچی دیگه بابام خعلی زیبا تا تهشو خوند.

 


جمعه 92/6/8| 12:53 عصر |ژوپیتر|


[-Design-]

a>

ماکه دیگه عادت کردیم - سیاره ای از جنس امیر