سفارش تبلیغ
صبا ویژن


سیاره ای از جنس امیر

سیـلام.امروز که امیرمون اون تیپ توت فرنگی شو زده بود که من خیــــــــلی دوست دارم.
شعر امام زمان که من تازه فهمیدم اسمش فرج هستش رو خوند.با عمو هم شعر عموزنجیر باف رو خوندن.
بعدم امیر با یه عینک آفتابی خیلی خوشگل اومد داخل وعمو بهش گفت امیر چرا عینک زدی؟امیر:عه منو شناختین؟عمو:ده سال باهات زندگی میکنم مگه میشه نشناسمت؟بعدم عمو دلیلش رو جویا شد و امیرمحمد هی میخواست بگه حالا عمو مگه میذاشت.بعدم امیر گفت نمیتونه به دوستاش نه بگه.مثلا دیروز-امروز-فردا-پس فردا .امروز صبح رفت نون بخرم بعدش خواستم یکم توکوچه دور بزنم که محمد حسین بهم گفت بیا کنسول بازی کنیم منم رفتم.عمو:لابد از مادرت اجازه نگرفتی.امیر:من همچین بچه ایم عمو؟نخیر من از مادرم اجازه گرفتم اونم گفت برو ولی زود برگرد منم رفتم گل اولو زدم دومم زدم سومم زدم بعد تا خواستم برم گفت نه نرو/توهم مثه من نمیتونی دووم بیاری نروووووو خلاصه گفت نرو و بمون پنج دیقه دیگ بازی گنیم منم موندم ایندفه خواستم برم محمدحسن شون گفت نرو.عمو:فهمیدم دیر رسیدی خونه آقا حسینم یه بادمجون یایه چشمت کاشته.امیر:عمو؟؟؟؟مادر پدر من به این محترمی همچین کاری میکنن؟عمو:تا اونجایی که من حسین آقارو میشناسم نه. بعدم که اومدیم کوچه با سلطان توپ بازی کردیم بعدم توپ رف زیر ماشین بعدشم پهلون اومدو به من گفت برم زیر ماشین:عمو:خدا نکنه.امیر:نه برم زیر ماشین توپو بیارم عمو چشت روز بد نبینه(و کلا متن یادشون رفت)و گفتن چون هوا تاریک شد برگشتیم.عمو:ببین یه نه گفتن خیلی آسونه فارسیش میشه نه ترکیش میشه یوخ انگلیسی میشه نو هندیشم میشه نهی نهی(همراه با حرکات میزون موضون)بعدم امیر و سلطان گفتن ما امروز توپو میخوایم پهلونم گفت هوا روشن شد میاریمش.خلاصه یه میخوام میخوامی بود که نگو.
 آقا ممنون هم از امیر و سلطان و پهلون که هر چی بهشون میگفت میگفتن نه شکایت کرد و عمو هم گفت نه من این چیزارو بهشون یاد ندادم آقا ممنون هم گفت خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو البت رسوا غلطه روووسوا درسته.خخخخخ
و حکایتش از این قرار بود که روزی روزگاری شهری بود که همه ی مردمش دیوانه بودن و یک انسان عاقل روزی میخواست از اونجا رد بشه ولی ردم اینقد اذیتش کردن مجبور شد تا شب که همه میخوابن خودشو به دیونگی بزنه.
آقا نگهدار هم حکایت یه زن و شوهر که هر دوشاغل بودن و یه روز مرده زودتر رسید خونه و نمیدونست چی بخوره رو تعریف کرد که با پیکوتک زندگیش بهشت شد.بعدم بخاطر مهمون ویژه گف ماکارونی رو دم نندازین.
تازه پهلونم مژده ی ورود یه فرد جدید به برنامه به اسم"محمد رضا"رو داد.

اگه گفتن این چیه؟


جمعه 92/7/5| 6:40 عصر |ژوپیتر|


[-Design-]

a>

بخون دل من به خوندنت خوشه - سیاره ای از جنس امیر