سفارش تبلیغ
صبا ویژن


سیاره ای از جنس امیر

سییییییییلام.برو بچه های گل گلاب. من امروز ته شادم به خاطر چنتا خبری که تا آخر این پست میبینید. امرو که امیرمحدجان و عمویی با هم ست کرده بودن و هردوشون لباس راه راه آبی سفید با شلوار آبی پوشیده بودن(ینی تلپاتی تو حلقم) بعدم امیرجون شعر امام رضا رو که من دلم کلی واسش تنگ شده بود رو خوند.و بعد هم با عمو اون شعر جدید خوشگله رو خوندن. و طبق سنوات گذشته امیر جان نقش خودشونو نداشتن. تازه یه جایی بود که مثلا عمو مغز سلطان رو دست کاری کرد و سلطان هیچکس رو یادش نمیومد و از پهلون پرسید من شوما رو باید بشناسم؟ که عمویی هم گفت:ایشون از قصه ها اومدن آخر برنامه هم دوباره برمیگردن تو قصه(عاشق لو دادناتم عمویی)

آقا ممنون هم داستان همون خیاطی که میگفت"بکوب بکوب همان است که دیدی" رو تعریف کرد که مثلا یه پادشاهی که شب ها مثله مردم عادی لباس میپوشید و به شهر میرفت تا مشکلاتشون رو بفهمه و ناگهان چشمش به خیاطی که ناامید بود اوفتاد و ازش خواست که پارچه هاشو به پادشاه بفروشه تا پول زیادی بدست بیاره.و پارچه فروش هم رفت تا پارچه رو به پادشاه بفروشه و پادشاه پرسید من با اینا چیکار کنم که وزیر گفت برای پسرت لباس دامادی بدوز ولی چون پسرپادشاه مریض بود؛پادشاه به غم فرو رفت و پارچه فروش پیشنهاد داد چون پسرش مریضه و همین امروز فردا میمیره با این پارچه یه کفن واسش بدوز.پادشاه هم پارچه رو همراه پول زیادی بهش پس داد و گفت تو زبون تلخی داری که باعث میشه هنرت رو کسی نبینه.(پادشاه:سلطان.وزیر:پهلون.پارچه فروش:عمو)خدایی آقا ممنون هم دیالوگش خعلی کم بود آخه این چه وظعشه؟؟!!دعوا

آقا نگهدار هم اول روی کاغذ پیامک ها  اسم یک زوج جدید رو نوشت و عمو هم پیامکشون رو خوند.[خانوم حدیثه بدری و آقای بهروز روشنی پرسیدن که امروز ما پاتختی داریم چی دست کنم که تو دل فامیلای شوهرم جا پیدا کنم؟آقا نگهدار:بهروز جان حدیثه خانوم چه معنی داره فردای عروسی اون هه آدم بریزن اونجا اونم ناهار بایه عصرونه پکوتک سرو تهش رو هم بیارید ]ای ول خوشم میاد شم اقتصادی داره.

 


چهارشنبه 92/6/20| 6:45 عصر |ژوپیتر| نظر|


[-Design-]

a>

اوه اوه - سیاره ای از جنس امیر