سفارش تبلیغ
صبا ویژن


سیاره ای از جنس امیر

سیلام بروبچ.

از چی دیروز بگم که همش باحال بود.اول اینکه امیرمحمدگلمون شبیه یه سیب سبز شده بود.(میدونه ما بیشتر خاطرات مون با این لباسشه؛بیشتر میپوشتش)

اول شعر امام زمان رو خوند.بعد با عمو اون شعر جدیدرو خوند.

باورم نمیشه دیروز نقش خودشم داشت!!! اول که اومد قربونش برم داشت گیه میکرد بعد عمو ازش پرسید چی شده؟امیر:سلطان... عمو:مرد؟امیر:خدا نکنه عمو.(الهی فداش شم که اینقد خوبه که وقتی گریه شم در میاره بازم باهاش مهربونه) که پهلون ییهو اومد گفت بومبالا بوما.بعدم به امیرجان گفت:چرا مثه دخدرا گریه میکنی؟ امیر هم گفت:اتفاقا سلطانم همینو گفت :(

بعد عمو پرسید خب چی شده.پهلون:من بگگگگگگم؟عمو:بگو.پهلون:سلطان بهش گفته مثه دخدرا گریه میکنه. امیر:از اینم بدتر.پهلون:گففته مثه دخدرا جیغ میکشه.امیر:از اینم بدتر.پهلون:گفته مثه دخدرا مو میکشه.امیرمحمد:ازاینم بدتر.عمو:عه خب چی گفته؟امیر:هم گفته مثه دخدرا مومیکشه،جیغ میکشه،گریه میکنه.عمو:خب راست میگه.امیر:راست میگه؟ عمو:خب آره دیگه گریه کردنو این چیزا واسه ی همه ی آدماس نمیشه مثلا دخدرا بگن ماجیغ نمیکشیم از پسرا بالاتریم یا مثلا بگن پسرا جیغ میکشن از ما پایین ترن.امیر:خب هردوش یکی بود که:)))))

به هر حال من رو این جمله حساااااااسسسسسم(خب حساسه دیگه عمو چه اصراریه)

سلطانم به جمع مون پیوست با یه بسته شوکول خوشمزه ام پیوست.بعد عمو گفت:این مال منه؟پهلونم گفت:چیچی این مال منه؟سلطان جان اینو واسه من اورده.عمو:روز دخدره با اون سیبیلات میگی مال منه.جالب بودسلطان:نخیر اینو وایه امیر جون اوردم معذرت میخوام که اونجوری حرفیدمپوزخند

امیر:عمو این چقد متحول شده.عمو:فک کنم اشکال از مغزشه.بعدم زد یه آهنگ بخونه.بعد امیرجون گفت:روز جمعه اس دوتا بخونه.سلطانم دومی رو خوند.امیرمحمد هم داشت مجلسو گرم میکرد.عمو به امیر گفت:خب یکم متانت رو از ما یاد بگیر17 سالته این حرکات چیه؟(عمو متانت چیه؟داره مجلسو شاد میکنه به این قشنگی)پهلون:17 ساله شه خب میگفتی میزدمش داشت اونجوری گریه میکرد.(وجودشو نداره کسی از گل نازکتر بهش بگه)و بعدشم عمو جراحی رو شروع کرد.سلطانم قفلید.امیرجان هم تو یه اقدام هوشیارانه تصمیم گرفت شوکولشو برداره و خعلی شیک محل حادثه رو ترک کنه:))))

آقا ممنون هم با بچگیاش از ماشین زمان اومد وعمو گفت:شوما بچگیات همینجوری شیر میخوردی؟ آقا ممنون:بعله مشکلیه؟عمو:نهخیلی خنده‌دار

بعد به عمو گفت:بچگیام همیشه دوست داشته به ایران بیاد.الانم اوردمش تا آرزوشو براورده کنم.گهی زین به پشت گهی پشت به زین.و این شد که حکایتشو که یکی از داستان های شاهنامه بود رو تعریفید(خودمونیما ولی خداایی اینو فردوسی گفته؟!!من تا حالا فکر میکردم این از مهدی احمدونده)

تو آیتم آقا نگهدار هم عو یه بچه(نوزاد) اورده بود.آقا نگهدارم اول بغلش کرد.عمو:چقدرم بهتون نوه داری میاد.بعدخواست بغش بمونه که عمو نذاشت و گفت نمیتونی(عمو جون کی گفته نمیتونه؟یاسین[پسرعموی امیر] رو ایشون بزرگ کردنا)ولی من خودم نگران بودم کمرش درد نگیره.بعدم سلطان بغلش کرد و عمو هم پیامک هارو خوند و به بچه نگاه کرد و گفت:همین الان پام داغ شد.آقا نگهدارم گفت:ولی خعلی با نمزه اس.

بعدم داستان دوتا دخدر مجرد رو تعریف کرد.


شنبه 92/6/16| 1:7 عصر |ژوپیتر| نظر|


[-Design-]

a>

دخترا شیرن - سیاره ای از جنس امیر